کریس چوی 23 ساله در مرکز شهر واشنگتن زندگی میکند. کریس میگوید: «نوشیدن قهوه بسیار مرسوم است و افراد زیادی بهصورت روزانه قهوه مینوشند.»
من یک قهوه نوش حرفهای نیستم، اما میدانم که بسیاری از مردم بهصورت افراطی قهوه مینوشند. یک فنجان قهوه در روز اغلب برای من کافی است. بااینحال، در دو دهه اخیر، گسترش کافیشاپها و دستگاههای اسپرسوی کپسولی باعث افزایش محبوبیت و مصرف قهوه بهویژه در افراد 19 تا 34 ساله شده است.
اما این افزایش محبوبیت قهوه ممکن است یکی از عوامل احساس هراسها و اضطرابهای نوظهور ما باشد. بسیاری از افراد از این واقعیت غافل میشوند که کافئین بهطور غیرمستقیم نوراپینفرین (norepinephrine) را افزایش میدهد و باعث میشود علائم اساساً غیرقابل تشخیص از اضطراب ازجمله عصبی بودن، تحریکپذیری، لرزش، تپش قلب، گرگرفتگی و بینظمیهای ضربان قلب را در پی داشته باشد.
هرچه کافئین بیشتری در طول یک روز مصرف کنید، نهفقط در بزرگسالان بلکه در کودکان این علائم احتمالاً بیشتر خواهد شد.
یک مطالعه توسط گرت ریچاردز و اندرو اسمیت در دانشگاه کاردیف، میزان مصرف کافئین هفتگی 3071 دانشآموز دبیرستانی را موردبررسی قرار داد. آنها پس از مطالعه بر روی رژیم غذایی، مدلهای جمعیتی و شیوه زندگی، دریافتند بین مصرف هفتگی کافئین و احساسات اضطرابی رابطه مثبت معناداری وجود دارد که قهوه عامل اصلی در مصرف کافئین این دانش آموزان است.
بسیاری از افراد بهوضوح از رابطه بین کافئین و علائم اضطرابی آگاه نیستند. در سال 1974، جان گردن، استادیار روانشناسی در مرکز پزشکی دانشگاه میشیگان، مقالهای کوتاه اما تأثیرگذار با موضوع اضطراب یا کافئین گرایی با عنوان «یک معضل تشخیصی» نوشت. وی در این مقاله، پرونده یک سرهنگ 37 سالهی نیروی هوایی ارجاع شده به یک کلینیک پزشکی نظامی به دلیل سابقه 2 سالهی اضطراب مزمن را بررسی کرد. علائم روزانه وی شامل سرگیجه، لرزش، دلهره از فعالیتهای شغلی، دلپیچه، بیقراری و مشکل در خواب بود. او به این موضوع اذعان کرد که دستگاه قهوهی ثابتش روی میز کارش بود و اعتراف کرد که روزانه 8 تا 14 فنجان قهوه مینوشد. به او توضیح داده شد كه مسموميت با قهوه ممكن است باعث علائم وي شود. او با حیرت از محدود کردن خود از مصرف قهوه، کاکائو یا کولا خودداری کرد. هنگامیکه علائم وی پابرجا ماند، وی قبول کرد که بهطور داوطلبانه میزان مصرف کافئین را کاهش دهد و تقریباً بلافاصله بیشتر علائم جسمی او بهبود یافت و این موضوع در نتایج آزمایش اضطراب همیلتون وی نیز قابلمشاهده بود. دلهرههای شغلیاش همچنان ادامه داشت و اظهار میکرد كه او هنوز هم همان تنگی نفس را احساس میکند!
پس این سؤال مطرح میشود که چرا در مورد ارتباط بین مصرف کافئین و علائم اضطراب تحقیق میکنیم؟ اول، اینکه فرهنگ قهوه نوشی معاصر ما در احساسات مدرن مثل «وحشت فراگیر» که توسط نویسندگانی همچون اسکات استوسل در کتاب خود «عصر، عصر اضطراب» و روزنامهنگاران وبلاگ نویسی که یادآور رشد گیجکننده اضطراب در عصر مدرن هستند، مؤثر است.
حجم مصرف قهوه به بیشترین میزان خود از سال 1940 در ایالاتمتحده رسیده است و فرهنگ نوشیدنی مدرن امروزی که توسط کافیشاپهای مدرن عرضه میشود و دستگاههای قهوهی کپسولی که به ما میگویند هر خانهای باید یکی از آنها را داشته باشد (بله، یکی در خانهی ما هم وجود دارد!) دلیلی بر این ادعاست.
آنچه در دوره مدرن متفاوت است این است که نسل فعلی در مقایسه با بیست یا سی سال پیش بسیار بیشتر از علائم اضطراب آگاهی دارد اما لزوماً آگاه نیستیم که ممکن است این علائم تا حدی به مصرف قهوه مربوط باشد.
ثانیاً، کافئین بهطور مرتب در پژوهشهایی که بهعنوان «روشهای چالش بیولوژیکی» شناخته میشوند و در تحقیقات مربوط به اختلال هراس (panic disorder) نیز مورداستفاده قرار میگیرد و این مطالعات چیزهای جالبی در مورد آنچه باعث حملات هراس و چگونگی بروز اختلال هراس که بسیار بیشتر از تنها چند حمله جداگانه هراس است، برای ما روشن میکنند.
سؤال بااهمیت این است که چرا برخی از افراد حملات هراس را بهصورت جداگانه تجربه میکنند، آنها را میپذیرند و با آن کنار میآیند وزندگی را بهصورت عادی ادامه میدهند، درحالیکه برخی دیگر بهشدت در باتلاقی از حملات منظم و ناتوانکننده قرار میگیرند که تمام ماههای زندگی را برای آنها ناگوار میکند.
کافئین عامل محرک برای ایجاد حملات هراس است و برای ما روشن میکند که افراد مبتلا به اختلال وحشت حساسیت بیشتری نسبت به چنین عواملی دارند. دنیس چارنی و همکارانش از دانشکده پزشکی دانشگاه ییل (Yale) 10 میلیگرم کافئین را به 21 بیمار مبتلا به اختلال هراس و 17 فرد سالم تزریق کردند. کافئین باعث افزایش قابلتوجه اضطراب، عصبی بودن، ترس، تهوع، تپش قلب و لرزش در بیماران مبتلا به اختلال هراس نسبت به گروه سالم شد. کافئین همچنین در پانزده نفر از 21 بیمار علائم یکسان با حملات هراس (panic attack) را به وجود آورد، اما در گروه سالم اثر فراوانی مشاهده نشد. سایر عوامل تحریکآمیز که نتایج مشابهی را ایجاد میکنند میتوانند استنشاق دیاکسید کربن (CO2)، استنشاق گاز سدیم، داروی یوهیمباین (yohimbine) و حتی قرار گرفتن در محیطهایی که هوایی خفه دارند باشند.
نتیجهگیری باارزش حاصل از این مطالعات گسترده این است که افراد دارای تشخیص اختلال هراس نسبت به افراد فاقد تشخیص اختلال هراس نسبت به عوامل تحریککننده حساسیت قابلتوجه بیشتری دارند.
اما ما هنوز درنیافتیم که این حساسیت مضاعف مربوط به چه بخشی از بیمار است. بسیاری معتقدند که این حساسیت مضاعف مربوط به بیولوژی مبتلایان است و شاید تحت تأثیر مرکز ترس مغز (amygdala) یا بیش فعالی در سیستم انتقالدهندههای عصبی نورآدرنرژیک (noradrenergic) بدن باشد.
مطمئناً شواهدی وجود دارد که با همهی این احتمالات سازگار است؛ اما این شواهد قطعی نیست، زیرا بیشتر مطالعات، این حساسیتهای بیولوژیکی مضاعف را در افرادی که از قبل دچار اختلال هراس هستند، شناسایی کرده، بنابراین ما نمیدانیم که آیا این حساسیتهای بیشتر صرفاً عواقب ناشی از اختلال هراس است یا اینکه بهصورت نهادینه در افراد وجود داشته است.